فرشته کوچک

دخترم

تو آمدی و چه نرم در ابرخیالمان نشستی آنقدر دوستت داریم که میخواهیم ترنم های اندیشه هایمان را در صدایت آهنگ کنیم و تمام اقاقی ها را در بهار نگاهت بیاویزیم. نوشتن وثبت این خاطره ها بهانه ای شد تا لحظه های با توبودن را برای همیشه ماندنی کنیم تا زمانی که خودت بتوانی بخوانی ونوشتن آنهارا در نبودنمان کامل کنی وبه فرزندانت نشان دهی و امیدوارم ازخواندن این نوشته ها خوشحال شوی. دوووووووووووووووووووووستت داریم

بدون عنوان

سلام به همه ی عزیزانم من یعنی اندیا خانوم امروز ٩٢/٣/١٢ تونستم با تلاش و کوشش و یا علی گفتن از زمین بلند بشم  و روی پاهای خودم بایستم  و یک مرحله به بزرگتر شدن و خانم شدن نزدیک تر شدم
12 خرداد 1392

تولد

تولد دخترم آندیا یک روز خوب بود شنبه 91/2/٨خیلی خوشحال بودم واقعا هیچ وقت فکر نمیکردم اینقده خوشگل باشه حس عجیبی بود و همشه از خدا خواستم مواظبش باشه , آدم هیچ وقت تا بچه خودش رو نبینه اون حس خوب بهش دست نمیده و قدر پدر و مادر خودش رو نمیدونه فرشته کوچلوم خیلی ملوسه و همش میخوابه چشمای قشنگش رو هم باز میکنه تا بابا و مامانش رو ببینه عزیز دلم ان شا ا... همشه فرشته ها باهات باشن و واست بهترین روزها رو آرزو دارم  
29 ارديبهشت 1392

دخترعزیزم

دریارادردامن توجاگذاشته ام وامروزدرآوازموجهاپاورچین پاورچین راه میروم تابه قایق غروب برسم.اولین ستاره مرا به اقیانوس عشق میبردوشمال شادیها همینجاست.روبروی همین کرانه که رودهای رنگین کمان به آن میریزدوشهر آفتاب درآن جاریست. ساحل سرورمن همینجاست....در دامن تو...در دامن ماه....بادورنمایی دریا.
24 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

آی دختر نازم الان که ١٢ ماه و اندی داری کم کم داری راه رفتن رو شروع میکنی! چند باری تلاش میکنی روی اون پاهای کوچولوی لرزونت وایستی به تنهایی ولی گلپی میوفتی. چند دفعه هم که دستت گرفتم تا راه بری هی میخواستی تند وتند قدم برداری..... چه خبره آخه اینقد عجله واسه چیه مگه کجا رو میخوای فتح کنی دلبر من؟ بالاخره توهم راه میری ، میدویی، بالا و پایین میپری، ..... باید یه فکری واسه درهای کابینت آشپزخونه بکنم. دیروز یه خونه تکونی جانانه برام کردی و همچین که همه چی رو از تو کابینت کشیدی بیرون  خودت رو بزور جا دادی توش حالا مگه کوتاه میومدی؟    تازه فکر نمیکردم بتونی ولی ٢ روز پیش دیدم که بزور با پاهای کوچولوت خود...
23 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

سلام گلم، عشق من الان دیگه یکساله شدی، بزرگ شدی ، خانمی شدی واسه خودت ولی هنوز دندون درنیووردی حسابی با اون دست وپاهای کوچولوت به همه جای خونه سرمیزنی و من و بابایی مجبوریم دائم مراقبت باشیم خدای نکرده اتفاقی نیوفته. آخه خیلی شیطون و بلا شدی دیشب و پریشب مجبور شدیم ٢ بار برات تولد گرفتیم، خوشبحالت کی مثل شما! کلی هم کادو از همه گرفتی برو حالشو ببر اما دلم خیلی سوخت چون متاسفانه باباسعداله ( بابای باباییت) دقیقا ٢ ماهه که از پیش ما رفته چقدر دوست داشت و با دیدنت ذوق میکرد. حیف که نموند تا تولد یکسالگیت رو ببینه عشق من ، دختر نازم، امید زندگیم ایشالا همونجور که پریشب تو لباس عروس خوشکلی که مامان توران واست از سوریه...
8 ارديبهشت 1392

یک ماهگی

الان یک ماه و چند روز از تولد آندیا میگذره وای که چه شبهای شیرین و سخت رو فعلاً پشت سر گذاشتیم یک شب زنده داری یک شب خواب راحت و این چیزا با داشتن یه همچنین فرزندی آسون و شیرینه
30 خرداد 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فرشته کوچک می باشد